با طعم زبان: آشنایی با رایجترین اصطلاحات انگلیسی مرتبط با غذا
یادگیری افعال و اصطلاحات رایج مرتبط با غذا خوردن در زبان انگلیسی، به بیان طبیعیتر و روانتر در مکالمات روزمره کمک میکند. این نوشتار با ارائهی مثالهای کاربردی، به درک و استفادهی بهتر از این عبارات میپردازد.
غذا خوردن یکی از جنبههای مهم زندگی روزمره انسانهاست و بهطور طبیعی در مکالمات زبان انگلیسی نیز کاربرد فراوانی دارد. چه قصد صرف غذا در رستوران را داشته باشید، چه تمایل به تهیهی غذا در منزل، یا بخواهید احساس سیری خود را بیان کنید، ضروری است با افعال و اصطلاحات مناسب در این زمینه آشنایی داشته باشید. در این نوشتار، مجموعهای از افعال پرکاربرد و اصطلاحات رایج مرتبط با غذا خوردن در زبان انگلیسی ارائه شده است؛ عباراتی که نهتنها در مکالمات روزمره بسیار سودمندند، بلکه به طبیعیتر و حرفهایتر شدن بیان شما نیز کمک میکنند. برای هر عبارت، مثالی به زبان انگلیسی بههمراه ترجمهی فارسی آن درج شده تا درک و بهکارگیری آنها آسانتر شود.
🍽️ افعال و اصطلاحات رایج برای غذا خوردن

1. Have a meal
رایجترین فعل برای خوردن وعده غذایی.
مثال: We usually have a meal together as a family.
ترجمه: ما معمولاً به عنوان یک خانواده با هم غذا میخوریم.

2. Grab a bite
یه چیزی سریع خوردن، معمولاً میانوعده.
مثال: Let’s grab a bite before the movie starts.
ترجمه: بیا یه چیزی سریع بخوریم قبل از اینکه فیلم شروع بشه.

3. Eat out
غذا خوردن در رستوران یا بیرون از خانه.
مثال: We’re too tired to cook, let’s eat out tonight.
ترجمه: خیلی خستهایم برای آشپزی، بیا امشب بیرون غذا بخوریم.

4. Dine in
غذا خوردن در خانه یا داخل رستوران (برخلاف بیرونبر).
مثال: Are we dining in or getting takeout?
ترجمه: داخل غذا میخوریم یا غذا میگیریم ببریم؟

5. Pig out
پرخوری کردن بهصورت شوخی یا خودمانی.
مثال: I pigged out on pizza last night.
ترجمه: دیشب کلی پیتزا خوردم (پرخوری کردم).

6. Snack on (something)
خوردن میانوعده در طول روز.
مثال: I snacked on nuts during the meeting.
ترجمه: موقع جلسه مقداری آجیل خوردم.

7. Gobble up
خیلی سریع و با ولع خوردن.
مثال: The kids gobbled up the cake in seconds!
ترجمه: بچهها کیک رو در عرض چند ثانیه بلعیدن!

8. Devour
با اشتهای زیاد و کامل خوردن.
مثال: He devoured the burger like he hadn’t eaten in days.
ترجمه: اون همبرگر رو با ولع خورد، انگار چند روزه چیزی نخورده بود.

9. Wolf down
خوردن خیلی سریع به خاطر گرسنگی زیاد.
مثال: She wolfed down her lunch before the next class.
ترجمه: ناهارش رو با سرعت خورد قبل از کلاس بعدی.

10. Dig in!
اصطلاح غیررسمی برای گفتن "بزن بریم بخوریم!"
مثال: Dinner’s ready—dig in!
ترجمه: شام حاضره—بزن بریم بخوریم!
🍕 اصطلاحات دیگر مربوط به غذا
1. Finger-licking good
غذای خیلی خوشمزه که انگشتات رو هم لیس بزنی!
مثال: This fried chicken is finger-licking good!
ترجمه: این مرغ سوخاری واقعاً خوشمزهست، انگشتلیسزن!

2. Full as a tick
خیلی خیلی سیر بودن، اصطلاح خودمانی.
مثال: After that huge dinner, I’m full as a tick.
ترجمه: بعد از اون شام سنگین، خیلی سیرم.

3. I'm stuffed
خیلی سیر بودن، اصطلاح رایج و خودمانی.
مثال: No dessert for me, I’m stuffed.
ترجمه: من دسر نمیخورم، خیلی سیرم.

4. Sweet tooth
علاقه زیاد به شیرینی و دسر داشتن.
مثال: She always wants dessert—she has a sweet tooth.
ترجمه: اون همیشه دسر میخواد—خیلی عاشق شیرینیه.

5. Comfort food
غذاهایی که احساس آرامش و حال خوب میدن.
مثال: Mac and cheese is my favorite comfort food.
ترجمه: ماکارونی و پنیر غذای آرامشبخش مورد علاقهمه.

6. Home-cooked meal
غذایی که در خانه پخته شده باشه، غذای خونگی.
مثال: Nothing beats a warm home-cooked meal.
ترجمه: هیچچیزی جای غذای خونگی گرم رو نمیگیره.

7. Leftovers
باقیمانده غذا از وعده قبلی.
مثال: I had leftovers from last night’s dinner for lunch.
ترجمه: ناهارم باقیموندهی شام دیشب بود.

سخن پایانی
آشنایی با اصطلاحات و افعال مرتبط با غذا خوردن، نهتنها دانش واژگانی زبانآموز را افزایش میدهد، بلکه باعث میشود در موقعیتهای واقعی مانند رستوران، دورهمی یا گفتگوهای خودمانی، ارتباطی طبیعیتر و مؤثرتر برقرار کند.
آکادمی زبان اشراق با ارائهی آموزشهای کاربردی و مبتنی بر موقعیتهای واقعی، مانند موضوع غذا خوردن، محیطی مناسب برای تقویت مکالمه و واژگان انگلیسی فراهم میکند و زبانآموزان را برای استفاده از زبان در زندگی روزمره آماده میسازد.